اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی آخرین مطالب
نويسندگان پنج شنبه 17 بهمن 1392برچسب:طرح و نقد و بررسی برخی نکات بنیادی در اندیشه ی فلسفی دکتر سروش, :: 22:3 :: نويسنده : علی اسدی سهند آبادی
طرح و نقد و بررسی برخی نکات بنیادی در اندیشه ی فلسفی دکتر سروش(طرح ضد علم و ضد عقل و هگلی بودن دکتر سروش)قسمت دوم 3)دکتر سروش هگلی است بدین معنی که قایل به پیشرفت خطی تاریخ و تحقق هر چه بیشتر حقیقت در آن از پی به پیش رفتن آن است. این نظر را می توان در نظریه ی «قبض و بسط تئوریک شریعت» پی گرفت. شرح مطلب را از فریدریش انگلس بشنویم: «[...] اهمیت واقعی و خصلت انقلابی فلسفه ی هگل [...] همانا در این است که فلسفه ی هگل، یک بار برای همیشه، هر گونه تصوری را در باره ی جنبه ی نهایی نتایج تفکر و عمل انسانی به دور افکنده است. در نظر هگل حقیقتی که فلسفه می بایست بدان معرفت یابد دیگر مجموعه ای از احکام جزمی حاضر و آماده ای که به محض کشف فقط باید از بر شوند نبود بلکه حالا دیگر مقر حقیقت خود پروسه ی [فراشد ِ] معرفت و تکامل تاریخی طولانی علم است، علمی که از درجات سفلای دانش به درجات پیوسته بالاتری اوج می گیرد ولی هرگز به آنچنان نقطه ای نمی رسد که در آن حقیقت به اصطلاح مطلقی بیابد و دیگر نتواند از آن گامی فراتر رود و برایش کاری نماند جز آن که دست بر روی دست گذارد و محو جمال حقیقت مطلقه ی مکتسبه ی خویش گردد. جریان کار نه تنها در زمینه ی فلسفه بلکه در سایر شؤون معرفت و ایضاً در رشته ی فعالیت عملی نیز بر همین منوال است. تاریخ هم مانند معرفت هرگز در یک حالت کامل و ایده آل بشری سرانجام نهایی نخواهد یافت. جامعه ی کامل و «دولت» کامل چیزهایی است که تنها می تواند در عالم پندار موجود باشد. [...] این فلسفه ی دیالکتیک بنای هر گونه تصوری را در باره ی حقیقت نهایی مطلق و در باره ی حالات مطلق بشری مطابق با آن، به همان سان باطل می سازد که بورژوازی کلیه ی موازین پا بر جا شده ای را که قرون متمادی مورد تقدیس بود به وسیله ی صنایع بزرگ و رقابت و بازار جهانی عملاً باطل می نماید. برای فلسفه ی دیالکتیک هیچ چیزی که یک بار برای همیشه، مستقر و بلاشرط و مقدس باشد موجود نیست. این فلسفه بر همه چیز و در همه چیز مهر و نشان سقوط ناگزیر را مشاهده می کند و در مقابل آن، چیزی جز پروسه ی لاینقطع ظهور و زوال و صعود بی انتها از سفلا به علیا یارای ایستادگی ندارد. [...] ولی در اینجا تذکر نکته ی زیرین ضروری است: نظریات مشروح در فوق را هگل با این شکل قاطع که ما در اینجا بیان داشته ایم بیان نکرده است. این استنتاجی است که اسلوب او ناگزیر بدان منجر می شود ولی خود او هرگز با چنین صراحتی این نتیجه گیری را نکرده است [...].» (متأسفانه از تعدادی از آثار مارکس و انگلس چاپ منقحی وجود ندارد و بنا بر این من تنها می توانم چنین نشانی بدهم: لودویگ فویرباخ و پایان فلسفه ی کلاسیک آلمانی، فریدریش انگلس، اواسط بخش نخست. نیز ر.ک. تاریخ فلسفه، فردریک کاپلستون، مجلد هشتم؛ از فیشته تا نیچه، ترجمه ی آشوری، انتشارات سروش، چاپ دوم 1375، ص 312 و 313. دوقلابها اصلاحات من است. رسم خط نیز از من است.)
ناگفته نماند که یکی از اتهامات همیشگی سروش به ما فردیدی ها همین «هگلی بودن» است. در پایان اعلام می کنم که اگر هر یک از علاقه مندان و طرفداران دکتر سروش نوشته ای انتقادی را در مورد این نوشته ی من بنویسند آن را در متن وب لاگم طرح خواهم کرد إن شاء الله.از خدا جوییم توفیق ادببی ادب محروم ماند از لطف ربو السلام علی من اتبع الهدیو لعنة الله علی القوم الظالمینو السلام علیکم و رحمة الله و برکاته18/11/1384نظرات شما عزیزان: پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||
|